محل تبلیغات شما

مصطفی حامیدیشب برای خودم تنهایی تولد گرفتم در اتاقی تاریک روی زمین نشسته بودم بسته های کبریت همه جا پخش بودند یکی یکی کبریت ها را  روشن می کردم و بعد از اینکه آرزویم را بر زبان می آوردم  آهسته کبریت را فوت می کردم

دوست دارمبدانی وقتی آخرین کبریتخاموش شد.

هنوز

آرزویم

تو بودی.

 

دلنوشته ای از مصطفی حامی

پایان ۲۰ سالگی(آخرین کبریت)

سخن از دوست به دل می شیند

کبریت ,یکی ,دارمبدانی وقتی آخرین ,کبریتخاموش ,آرزویمتو ,کردمدوست ,را فوت ,کبریت را ,فوت می ,می کردمدوست ,دارمبدانی وقتی آخرین کبریتخاموش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

المستغاث بک یا صاحب الزمان ( عج ) زنده باد پونی کوچولو